در این زمانه ی بی های وهوی لال پرست ...
من دلم گرفته نه برای اینکه آسیب روانی 2 رو شدم 16 وداشتم شاخ در می آوردم
من دلم گرفته نه برای اینکه همیشه از درس های دکتر قربانی بالای 16 نمی گیرم
من دلم گرفته نه برای اینکه آموزش دانشکده ی ما مرا نه یک دانشجو ، که دیوار می بیند ( کاش دیوار می دید!) وانگار باید هزار منت بگذارد روی سرم تا بلکه جبران کار نکرده اش را بکند
من دلم گرفته نه برای اینکه بلیط( افرا) دیگر پیدا نمی شود ومن هم آنقدر رو ندارم که برم پشت در تئاتر شهر تا بلکه یکی نیاید وب ه زور خودم را بندازم توی سالن
من دلم گرفته نه برای اینکه دیروز ظهر، وقتی توی بسیج ،یکی از دوستان مسیج داد که آیت الله توسلی در حال دفاع از نوه ی امام وبیت ایشان، درگذشت ومن از تعحب تقریبا فریاد زدم، هیچ کس نپرسید چیه ؟!! واصلا آیت الله را نشناختند !!!!!
من دلم گرفته نه برای اینکه بسیج ما، به جای اینکه ببینید او کیست وحد اقل پیامی بدهد وتسلیتی بگوید( به رسم همه ی آنهایی که فقط بعد از رفتن آدم ها یادشان می آید چه شده ) برای رفتن مردی که یکی از طلایه داران ولایت فقیه و مدافع اندیشه های امام بود،به دنبال جواب دادن به حرفهای بچه های انجمن اسلامی توی نشریه شان هستند !
من فقط غمگینم... یک چیز مهم را گم کرده ام ... یک سند قدیمی که مثل نسخه های خطی حافظ ومولانا حتی بیشتر ، ارزشمند بود
برای منی که امام ندیدم وهر چه میدانم از شنیده ها وخوانده هاست، رفتن مردی چون آیت الله توسلی مثل گم کردن یک چیز مهم در زندگی اسن مثل گم کردن همان سند قدیمی...
من بغضم گرفته چون هر روز که می گذرد احساس می کنم از امام دورتر می شوم
من به بچه هایم فکر می کنم ... به نوه هایم... اصلا به همه ی بچه های چند نسل بعدم ... که چطور خواهند توانست امام را بشناسند ....
من فقط دلم گرفته همین ....
اصلا تو بگو چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را ....
پی نوشت: دکتر پورحسین عزیز این بار واقعا این عکس حال این طوفانی است ... غمگین غمگین...